مدح و مرثیۀ امام موسی کاظم علیهالسلام
حس میشود همواره عـطر ربّنا از تو آکنده شد زندان هـارون، از خـدا از تو در پهنۀ سجاده، ای خـورشید عالمتاب! انگار که چیزی نمانـده جز عـبا از تو افطار شد؛ خورشید آمد خاکبوسی کرد لـبتـشـنـهای و میتـرواد کـربلا از تو هر قـدر دشـنامت دهد هـرچه بـیازارد پاسخ نمیگـیرد نگهـبان جز دعا از تو حتی شده دلبـستهات هر حـلـقۀ زنجـیر آنگونه که آسان نخواهد شد جدا از تو زنـدانـی دنـیـا شدم، مـولا دعـایـم کـن! باب الحـوائج خواستم تـنها تو را از تو |